بهاره قانعنیا - دفترچهی یادداشتم را باز کردم. قلمم را برداشتم و روی نخستین برگه نوشتم:
دوستداشتنیهای ما
«انسانها در طول زندگیشان چیزهای بسیاری را دوست دارند. از آدمهای بسیاری تأثیر میپذیرند و بر اشیا و پدیدههای زیادی اثر میگذارند.
مثلا مامان من هر روز به گلدان شمعدانیاش سر میزند، برگهایش را نوازش میکند، به گلهایش سلام میکند و اگر نیاز داشت، به آنها کمی آب میدهد.
این عادت مامان است که با گلهایش مهربان باشد. مامان معتقد است همهی پدیدههای این جهان و از جمله گلها شعور دارند و همهچیز را میفهمند.
من فکر میکنم به علت همین نگاه قشنگ مامان به پدیدههای دنیا و مهربانی همیشگیاش به گلهاست که گلدانهای خانهی ما همیشه سبز و شاداب هستند.
بابا هم مثل من و مامان، چیزهای زیادی را در این دنیا دوست دارد. اگر در رفتارهای بابا بیشتر دقت کنیم، بهراحتی متوجه میشویم که او هوادار حیوانات است.
بیش از همه عاشق پرندههاست و خیلی با آنها مهربانی میکند. بابا معتقد است دعای حیوانات میگیرد و مواظب است کسی به آنها آسیب نرساند.
نوشتهام که تمام شد، قلم عزیزم را سر جایش گذاشتم. دفترچهام را برداشتم و رفتم سراغ مامان و بابا. دوست داشتم نوشتهام را برایشان بخوانم و نظرشان را بدانم.
مامان بعد از شنیدن متن ادبیام خندید و گفت: «خب آره! درست است که من گلها و گلدانها را خیلی دوست دارم. ممنون که دربارهی من و گلها نوشتی!»
بابا هم درحالی که جفت ابروهایش را بالا داده بود و نگاهم میکرد گفت: «آره واقعا. من سعی میکنم همیشه هوای حیوانات را داشته باشم اما این محبت و خوب بودن را از پدر و مادرم یاد گرفتهام که همهی زندگیام را مدیون آنها هستم.»
قلم عزیزم را بوسیدم و روی دفترچهام گذاشتم. هر وقت متنی مینویسم که بقیه تأییدش میکنند، از ذوق بال درمیآورم. بابا که خوشحالی را در چشمهایم دید گفت: «راستی صدراجان، چرا از خودت ننوشتی؟!» گفتم: «خب، من با شما و مامان یک فرق اساسی دارم.»
مامان با لبخندی مشتاقانه پرسید: «یعنی چه فرقی میتوانی داشته باشی؟!» گفتم: «من عاشق نوشتن هستم. قلمم را دوست دارم و همین دفترچه که میتوانم حرفهایم را رویش بنویسم. گلها زیبا هستند و پرندگان عزیزند اما قلم و کلمه یک چیز دیگر است.»
بابا دستی روی شانهام گذاشت و گفت: «آفرین پسرم. واقعا قلم و کلمه چیزهای سرنوشتسازی هستند، آنقدر مهم که حدیثی از امامصادق(ع) دربارهی قلم داریم که میفرماید: «مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء.»
مسئله برایم خیلی جالب شد. پرسیدم: «یعنی اهمیت قلم و اندیشه آنقدر زیاد است که دربارهاش حدیث هم داریم؟!» مامان گفت: «بله، حدیث که بسیار داریم.
اگر دوست داری، میتوانی سراغ سخنان امام باقر(ع) بروی که به «باقرالعلوم» مشهور است.» تلفن همراهم را برداشتم تا دربارهی احادیث مربوط به قلم کمی جستوجو کنم. خیلی دوست داشتم بدانم بزرگان چهقدر آن را دوست دارند.